آدمی که حالش بد است بزرگترین آرزویش این است که از دست این حال بد راحت شود. دوست دارد راهی پیدا کند که برگردد به حال خوبی که در گذشته داشته.
دوست دارد اگر هم قرار نیست حالش به سرعت خوب شود اقلا این حال بد دست از سرش بردارد. خودش را هر طور شده برساند به یک جغرافیای روحی متفاوت.
رسیدن به این جغرافیا، به این سرزمین، تنهایی خیلی سخت است. تنهایی پدر آدم را در می آورد. با حال بد باید دست جمعی
در افتاد. آدمهایی که حالشان بد است باید دور هم جمع شوند، کنار هم بنشینند، دست همدیگر را بگیرند.
آدم هایی که حالشان بد است باید با هم بخندند، با هم گریه کنند. آدم هایی که حالشان بد است باید از کنار هم تکان نخورند. آدمهایی که حالشان بد است، در کنار هم زودتر حالشان خوب می شود، خیلی زودتر. آدمهایی که حالشان بد است، با هم که هستند، قدم های بلندتری بر می دارند، تندتر قدم بر میدارند، محکمتر قدم بر می دارند. آدمهایی که حالشان بد است، دست در دست هم، زودتر خوب می شوند.
میگذرد.حالت هم خوب میشود.مطمئن باش
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1